بانوی شهریور | ||
|
اِقراء بِسم ربک الَّذی خَلق * خَلق الانسانَ مِن عَلق * اِقراء و رَبُّک الاَکرَم الَّذی عَلَّم بِالقَلم بخوان . خدایت زمانی تو را فرمان خواندن داد که سیاهی جهالت و یأس بر آسمان قلب انسانیت سایه افکنده بود. زمانی که شکوای سبز درختان و گلایه های زلال آبشار و اشک حسرت ابرهای غم گرفته از نبودنت و در انتظار آمدنت غمگینانه ترین تسبیح را با خدا می گفتند. تو زمانی لب به اجابت گشودی که فرشتگان را تاب نگریستن در جهلستان کفر زمین نبود. معشوق لحظه ای تو را یافت و برگزید که در جستجوی ظرفی به گنجایش بی نهایت، گِل تمامی آدمیان را با محک علم لایتناهی خویش آزموده بود. تو که با خواندنت شکوفه های امید را بر شاخه درخت وجود می نشاندی. تو که با خواندنت عشق را جان دوباره می بخشیدی. تو که با خواندنت خورشید هدایت را از ظلمت نُهتوی جهالت بیرون می کشیدی . طبیعی بود که عرق پیشانی تو را بالهای تواضع جبرئیل بروبد. طبیعی بود که فلق سرخی آن لحظه چهره تو را به یادگار همیشه بگیرد. چرا که تو تنها برای آن زمان و مکان نمی خواندی. آنچه ما را از خواب غفلت دیرینه برانگیخت، آنچه گره در مشتهای ما انداخت و آنها را به هم گره کرد، آنچه فریاد مظلومیت ما را به آسمان پاشید، آنچه رمق شکستن پایه های ظلم را در دست های ما انداخت، همان کلام تو بود که از حنجره مبارک فرزندت طلوع کرد.
[ چهارشنبه 87/5/9 ] [ 8:23 عصر ] [ مرضیه ]
[ صندوق نظورات() ]
|
20tools |